فیلم داستان ایتالیای شمالی در سال‌های جنگ جهانی اول است. دکتر استفانو زورزی روزهای خود را در کلینیک معافیت سپری می‌کند. او در آنجا با سربازانی که از خط مقدم جبهه بازگشته‌اند، سروکار دارد. وظیفه‌ی او درمان این سربازان برای بازگشت به جبهه است. با این حال، او در عین حال با سربازانی مواجه است که با تظاهر به بیماری یا خودآزاری، در پی معافیت از خدمت هستند و ...

فیلم داستان "خولیو سزار" و مادرش را روایت می‌کند که با شرکت در شب‌های رقص سالسا و مرنگه، مرور خاطرات مشترک و درآمد محدود از کار برای یک قاچاقچی مواد مخدر محلی، برای حفظ زندگی مملو از عشق خود تلاش می‌کنند. اما با ورود "اینس" یک قاچاقچی جذاب مواد مخدر کلمبیایی، آرامش شکننده‌ی آن‌ها را به خطر می‌اندازد و ...

در یک مکان تاریک و مرموز کنار دریاچه، یک قاتل سریالی در خفا قربانیان خود را شکار می کند. این قاتل بی رحم و مرموز، با استفاده از سایه های شب و سکوت دریاچه، وحشت را در دل ساکنان منطقه می پراکند. پلیس در تلاش است تا این قاتل را شناسایی و دستگیر کند، اما با هر گامی که برمی دارد، در عمق یک راز هولناک فرو می روند و ...

این سریال داستان رومولوس و برادر دوقلوی او رموس، در قرن هشتم پیش از میلاد همانطور که از چشم سه نفر دیده می شود که با مرگ ، تنهایی و خشونت آمیخته شده است و ....

در رم سه سال است که باران نباریده است. هنگامی که یک گروه از شخصیت‌های پیچیده درگیر کمبود آب می‌شوند، مقررات و رسوم تغییر می‌کنند و ...

داستان فیلم درباره چند خانواده که در حومه شهر رم که در کنار هم زندگی می کنند، اما مشکات و تنش هایی که انها با هم دارند، کم کم رو به افزایش است. ولی در نهایت این کودکان هستند که از این حوادث آسیب می بینند و ....

جوانی به نام آنتونیو که کاپیتان یک تیم فوتبال گمنام محسوب می شود، تلاش می کند تا با پیروزی در یک مسابقه بسیار مهم، آینده حرفه ای خود را تضمین کند. البته سرنوشت بسیاری از افرادی که قصد ایجاد تغییرات مثبت را دارند نیز به نتیجه این مسابقه وابسته است و...

داستان فیلم درباره کریستین یک بازیکن فوتبال بسیار با استعداد و غیرقابل پیش بینی است که ....

سزار یکی از شهرهای لاتین دستور داد فرزندان خواهرزاده اش، یعنی رموس و رمولوس را به رودخانهٔ تیبر افکنند. زیرا از این می ترسید که این دو چون بزرگ شوند، وی را از تخت به زیر آورند. کودکان در نقطهٔ کم آبی از رودخانه فروافتادند و ماده گرگی آن‌ها را نجات داد. گرگ با شیر خود ایشان را سیر می‌کرد تا زنده بمانند. سپس چوپانی آن دو کودک را یافت و به خانه بُرد و بزرگشان نمود. برادران که بزرگ شدند، هر دو رویای ایجاد بزرگترین تمدنی که بشر به خود دیده را داشتند اما به جان یکدیگر افتادند و...